داستان حکمت آموز کوتاه(بی ریاترین بیان عشق به همسر) بی ریاترین بیان عشق به همسر در مقابل ببر وحشی نهایت عشق ! یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق .... ادامه نوشته
داستان حکمت آموز کوتاه(انعکاس اعمال انسان) انعکاس اعمال انسان - نان و مرد گوژپشت آن شب در خانه پیر زن به صدا در آمد. وقتی که زن در را باز کرد، فرزندش را دید که نحیف و خمیده با لباسهایی پاره پشت .... ادامه نوشته
داستان حکمت آموز کوتاه(معجزه گر شاهین و بریدن شاخه) پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد. آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند. یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و .... ادامه نوشته
داستان حکمت آموز کوتاه(چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی) چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی... داستان چهارتا کتلت ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و .... ادامه نوشته
داستان حکمت آموز کوتاه(مورچه اخراجی) مورچه هر روز صبح زود سر کار می رفت و بلافاصله کارش را شروع می کرد. با خوشحالی به میزان زیادی تولید می کرد. رئیسش که یک شیر بود، ازاینکه می دید مورچه می تواند بدون .... ادامه نوشته
داستان حکمت آموز کوتاه(قهوه مبادا) با یکی از دوستانم وارد قهوهخانهای کوچک شدیم و سفارش دادیم. به سمت میزمان میرفتیم که دو نفر دیگر وارد قهوهخانه شدند و سفارش دادند: پنجتا قهوه لطفا، دوتا برای ما و سه تا هم قهوه .... ادامه نوشته
داستان حکمت آموز کوتاه(دزد باورها) گویند روزی دزدی در راهی بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش بازگرداند. او را گفتند : چرا این همه مال را از .... ادامه نوشته
داستان حکمت آموز کوتاه(مدیریت بحران و سه پاکت نامه) آقای اسمیت به تازگی مدیر عامل یک شرکت بزرگ شده بود. مدیر عامل قبلی یک جلسه خصوصی با او ترتیب داد و در آن جلسه سه پاکت نامه دربسته که شماره های .... ادامه نوشته
داستان حکمت آموز کوتاه(ظرفیت مشهور شدن) یکى از بهترین دروازه بانان فوتبال جهان دروازه بان تیم ملى اسپانیا «ایکر کاسیاس» است که در رئال مادرید صاحب رکوردهاى عجیب و غریبى شده، او کاری کرد که کمتر آدم مشهوری چنین می کند! ظاهراً .... ادامه نوشته
داستان حکمت آموز کوتاه(عتیقه فروش و گربه) عتیقهفروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسهای نفیس و قدیمی دارد که در گوشهای افتاده و گربه در آن آب میخورد. با خود فکر کرد که اگر قیمت کاسه را .... ادامه نوشته
داستان حکمت آموز کوتاه(برنامه نویس و مهندس) یک برنامه نویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند. برنامه نویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟ مهندس که میخواست استراحت .... ادامه نوشته
داستان حکمت آموز کوتاه(بوفالو و بز خودخواه) بوفالوی نر قوی موفق شد تا از حمله شیر بگریزد او به سوی غاری می دوید که اغلب به عنوان پناهگاه از آن استفاده می نمود هوا تاریک شده بود بلاخره به غار رسید .... ادامه نوشته
داستان حکمت آموز کوتاه(آلفرد نوبل) آلفرد نوبل از جمله افراد معدودی بود که این شانس را داشت تا قبل از مردن، آگهی وفاتش را بخواند! حتما می دانید که نوبل مخترع دینامیت است. زمانی که برادرش لودویگ فوت شد، روزنامهها اشتباهاً .... ادامه نوشته
داستان حکمت آموز کوتاه(پلنگ و حیوانات بیمار باغ وحش) در حیوانات وحشی یک پارک ملی بیماری عجیبی افتاده بود و هر روز گروهی از وحوش تلف می شدند. پس از بررسی معلوم شد که دلیل آن این است که پلنگ ها .... ادامه نوشته
داستان حکمت آموز کوتاه(جوانک عاشق و بندگی راستین) جوانی گمنام عاشق دختر پادشاهی شد. رنج این عشق او را بیچاره کرده بود و راهی برای رسیدن به معشوق نمی یافت. مردی زیرک از ندیمان پادشاه که دلباختگی او را دید و .... ادامه نوشته
داستان حکمت آموز کوتاه(زشت ترین دختر کلاس) دختر دانش آموز صورتی زشت داشت. دندانهایی نامتناسب با گونههایش، موهای کم پشت و رنگ چهرهای تیره. روز اولی که به مدرسه ما آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند. نقطه مقابل او .... ادامه نوشته