داستان جالب (پادشاهی با دوره یک ساله),پادشاهی با دوره یک ساله,داستان کوتاه زیبا

داستان جالب (پادشاهی با دوره یک ساله)

داستان جالب (پادشاهی با دوره یک ساله) مرد فقیری به شهری وارد شد، هنوز خورشید طلوع نکرده بود و دروازه شهر باز نشده بود. پشت در نشست و منتظر شد، ساعتی بعد در را باز کردند، تا خواست وارد شهر شود، .... ادامه نوشته

داستان کوتاه و جذاب(امتحان مرد مسلمان),امتحان مرد مسلمان,راننده تاکسی مرد مسلمان

داستان کوتاه و جذاب(امتحان مرد مسلمان)

داستان کوتاه و جذاب(امتحان مرد مسلمان) پول اضافی راننده تاکسی برای امتحان مرد مسلمان مقیم لندن بود. تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که بر می گرداند ۲۰ پنی .... ادامه نوشته

داستان کوتاه و جذاب(خراش های عشق مادر بر دست),خراش های عشق مادر بر دست,خراش های عشق مادر,داستان کوتاه عاشقانه, داستان کوتاه زیبا, داستان کوتاه کودکانه

داستان کوتاه و جذاب(خراش های عشق مادر بر دست)

داستان کوتاه و جذاب(خراش های عشق مادر بر دست) خراش های عشق مادر بر دست برای نجات از دست تمساح در یک روز گرم تابستان، پسر کوچکی با عجله لباسهایش را در آورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت. مادرش از .... ادامه نوشته

داستان کوتاه و جذاب(آزمون پزشک،پیرزن و همسر رویاها),آزمون استخدام,داستان کوتاه, داستان کوتاه زیبا

داستان کوتاه و جذاب(آزمون پزشک،پیرزن و همسر رویاها)

داستان کوتاه و جذاب(آزمون پزشک،پیرزن و همسر رویاها) یک شرکت بزرگ قصد استخدام یک نفر را داشت . بدین منظور آزمونی برگزار کرد که یک پرسش داشت . پرسش این بود : شما در یک شب طوفانی در حال رانندگی هستید . .... ادامه نوشته

داستان کوتاه و جذاب(ابر بر بالای سر راهب یا گنهکار؟),ابر بر بالای سر راهب یا گنهکار,ابر و راهب و گنهکار

داستان کوتاه و جذاب(ابر بر بالای سر راهب یا گنهکار؟)

داستان کوتاه و جذاب(ابر بر بالای سر راهب یا گنهکار؟) به نقل ابوحمزه ثمالی، امام سجاد (علیه السلام) فرمود: مردی با خانواده اش سوار بر کشتی شد که به وطن برسند، کشتی در وسط دریا درهم شکست و همه سرنشینان کشتی غرق .... ادامه نوشته

داستان کوتاه و جذاب(چند روز در رم می مانید), پاسخ عجیب پاپ,چند روز در رم می مانید,داستان کوتاه و آموزنده

داستان کوتاه و جذاب(چند روز در رم می مانید)

داستان کوتاه و جذاب(چند روز در رم می مانید) سوال پاپ:چند روز در رم می مانید و پاسخ عجیب او سه مسافر به رم رفتند. آنها با پاپ ملاقات کردند. پاپ از مسافر اول پرسید: «‌چند روز دراینجا می مانی؟‌»‌ مسافر گفت: ‌«سه .... ادامه نوشته

داستان کوتاه و جذاب(مونتاژ دوچرخه به وسیله همسایه بیسواد),مونتاژ دوچرخه به وسیله همسایه بیسواد,داستان کوتاه و آموزنده,داستان کوتاه زیبا, داستان کوتاه جالب

داستان کوتاه و جذاب(مونتاژ دوچرخه به وسیله همسایه بیسواد)

داستان کوتاه و جذاب(مونتاژ دوچرخه به وسیله همسایه بیسواد) مردی از روی کاتالوگ، یک دوچرخه برای پسر خود سفارش داده بود. هنگامی که دوچرخه را تحویل گرفت، متوجه شد که قبل از استفاده از دوچرخه خودش باید چند قطعه آن را .... ادامه نوشته

داستان کوتاه و جذاب(تقسیم گندم دو برادر مجرد و متاهل),تقسیم گندم دو برادر مجرد و متاهل,داستان کوتاه عاشقانه,داستان کوتاه و آموزنده,داستان کوتاه زیبا, داستان کوتاه جالب

داستان کوتاه و جذاب(تقسیم گندم دو برادر مجرد و متاهل)

داستان کوتاه و جذاب(تقسیم گندم دو برادر مجرد و متاهل) دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی کار می کردند که یکی از آنها ازدواج کرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود. شب که می شد دو برادر .... ادامه نوشته

داستان کوتاه و جذاب(نقش آدم خوشبخت),نقش آدم خوشبخت,پیشنهاد کارگردان سینما,داستان کوتاه و آموزنده,داستان کوتاه زیبا, داستان کوتاه جالب,داستان کوتاه

داستان کوتاه و جذاب(نقش آدم خوشبخت)

داستان کوتاه و جذاب(نقش آدم خوشبخت) نوجوانی که احساس ناامیدی شدیدی می کرد به یک کارگردان سینما مراجعه کرد و گفت: من می خواهم بازیگر شوم. کارگردان از او پرسید: چه نقشی را می توانی اجرا کنی؟ نوجوان گفت: نقش یک آدم بدبخت .... ادامه نوشته

داستان کوتاه و جذاب(عشق سردار به همسرش),عشق سردار به همسرش,داستان کوتاه عاشقانه,داستان کوتاه و آموزنده,داستان کوتاه زیبا, داستان کوتاه جالب

داستان کوتاه و جذاب(عشق سردار به همسرش)

داستان کوتاه و جذاب(عشق سردار به همسرش) فرمانروایی که می کوشید تا مرزهای جنوبی کشورش را گسترش دهد، با مقاومت های سرداری محلی مواجه شد و مزاحمت های سردار به حدی رسید که خشم فرمانروا را برانگیخت و بنابراین او تعداد .... ادامه نوشته

داستان کوتاه و جذاب(یافتن معشوق در بن بست),یافتن معشوق در بن بست,داستان کوتاه و آموزنده,داستان کوتاه زیبا

داستان کوتاه و جذاب(یافتن معشوق در بن بست)

داستان کوتاه و جذاب(یافتن معشوق در بن بست) جوانی دلبسته ی زیبارویی شد. آن چنان غرق شور و شعف عشق که ناگاه دیگرمعشوق را نیافت. پرس وجوکرد. گفتند: «ازاین دیاررفته است.» شوریده و دل شکسته به هر نشانی که از هرکس می .... ادامه نوشته

داستان کوتاه و جذاب (معجزه لبخند),معجزه لبخند,داستان واقعی معجزه لبخند,آنتوان دو سنت اگزوپری,معجزه لبخند آنتوان دو سنت اگزوپری,داستان کوتاه و آموزنده

داستان کوتاه و جذاب(معجزه لبخند)

داستان کوتاه و جذاب(معجزه لبخند) بسیاری از مردم کتاب «شازده کوچولو» اثر آنتوان دو سنت اگزوپری را می شناسند. اما شاید همه ندانند که او خلبان جنگی بود و با نازی ها جنگید و کشته شد. قبل از شروع جنگ جهانی دوم .... ادامه نوشته

داستان کوتاه و جذاب (بستن دگمه پیراهن یک معلول ذهنی),بستن دگمه پیراهن یک معلول ذهنی,خاطره سرهنگ,خاطره یک سرهنگ

داستان کوتاه و جذاب (بستن دگمه پیراهن یک معلول ذهنی)

داستان کوتاه و جذاب (خاطره سرهنگ - بستن دگمه پیراهن یک معلول ذهنی) کنار خیابون ایستاده بودم که دیدم یه عقب مونده ذهنی که آب دهنش کش اومده بود و ظاهر نامناسب و کثیفی داشت به هر کسی که میرسه با .... ادامه نوشته

داستان کوتاه و جذاب(دیدگاه سرمایه گذار حرفه ای وال استریت در مورد زیبایی),دیدگاه سرمایه گذار حرفه ای وال استریت در مورد زیبایی,مال و زیبایی,داستان کوتاه زیبا, داستان کوتاه جالب

داستان کوتاه و جذاب(دیدگاه سرمایه گذار حرفه ای وال استریت در مورد زیبایی)

داستان کوتاه و جذاب(دیدگاه سرمایه گذار حرفه ای وال استریت در مورد زیبایی) یک دختر خانم زیبا خطاب به رئیس شرکت امریکائی ج پ مورگان نامه‌ای بدین مضمون نوشته است: می‌خواهم در آنچه اینجا می‌گویم صادق باشم. من ۲۴ سال دارم. جوان .... ادامه نوشته

داستان کوتاه و جذاب (چرا انوشیروان عادل بود),چرا انوشیروان عادل بود,انوشیروان عادل,انوشیروان,داستان کوتاه خنده دار,داستان کوتاه طنز,داستان کوتاه زیبا

داستان کوتاه و جذاب (چرا انوشیروان عادل بود)

داستان کوتاه و جذاب (چرا انوشیروان عادل بود) انوشیروان یکی از بزرگترین پادشاهان ساسانی بود. انوشیروان را معلمی بود. گویند روزی معلم او را بدون تقصیری بیازرد. انوشیروان کینه او را در دل گرفت تا به پادشاهی رسید. آن گاه از .... ادامه نوشته

در سایه آفتاب,داستان واقعی,داستان کوتاه زیبا, داستان کوتاه جالب

داستان کوتاه و جذاب(در سایه آفتاب)

داستان کوتاه و جذاب(در سایه آفتاب) در رستوران هتل با او آشنا شدند؛ پزشکی دانا و متین بود و زبان انگلیسى را خیلی خوب به لهجه ی خودشان حرف مى زد. وقتى سؤال آنها را شنید، کمى فکر کرد و بعد .... ادامه نوشته