داستان کوتاه و جذاب (خاطره سرهنگ - بستن دگمه پیراهن یک معلول ذهنی) کنار خیابون ایستاده بودم که دیدم یه عقب مونده ذهنی که آب دهنش کش اومده بود و ظاهر نامناسب و کثیفی داشت به هر کسی که میرسه با .... ادامه نوشته