داستان حکمت آموز کوتاه(دو بازمانده از موش ها),دو بازمانده از موش ها,داستان حکیمانه کوتاه,داستان های کوتاه حکیمانه

داستان حکمت آموز کوتاه(دو بازمانده از موش ها)

داستان حکمت آموز کوتاه(دو بازمانده از موش ها) مادربزرگم یه جزیره داشت. چیز با ارزشی توش نبود، در عرض یک ساعت میتونستی کل جزیره رو بگردی، ولی واسه ما مثل بهشت بود. یه تابستون رفتیم به دیدنش و دیدیم که جزیره .... ادامه نوشته