داستان حکمت آموز کوتاه(پدربزرگ کلاه فروش و میمونها),پدربزرگ کلاه فروش و میمونها,داستان حکمت آموز کوتاه, داستان های حکمت آموز

داستان حکمت آموز کوتاه(پدربزرگ کلاه فروش و میمونها)

داستان حکمت آموز کوتاه(پدربزرگ کلاه فروش و میمونها) کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست. بالای سرش .... ادامه نوشته