چند تا لطيفه از غضنفر

چند تا لطیفه از غضنفر

    « شكنجه روحي » مي خواستن غضنفر رو شكنجه روحي بدن ، مي فرستنش تو يك اتاق گرد ، ميگن برو يك گوشه بشين ! . ادامه نوشته

اس ام اس معذرت خواهی

اس ام اس معذرت خواهی

    دلتنگ تو امروز شدم تا فردا... فردا شد و باز هم تو گفتی فردا... امروز دلم مانده و یه دنیا حرف... یک هیچ به نفع دل تو تا فردا!!!   . ادامه نوشته

اس ام اس سخنان بزرگان در مورد عفو و بخشش

اس ام اس سخنان بزرگان در مورد عفو و بخشش

    برای رسیدن به جایگاهی بالاتر ، گذشت را نیز بیاموزیم . ارد بزرگ . ادامه نوشته

اس ام اس های زیبا و خواندنی شکایت و نفرت

اس ام اس های زیبا و خواندنی شکایت و نفرت

نمیتونم ببخشمت ، دور شو برو نبینمت تیکه ای بودی از دلم ، گندیدی و بریدمت . ادامه نوشته

حکایت شرم گناه

حکایت شرم گناه مردى از اهل حبشه نزد رسول خدا صلوات الله علیه و آله آمد وگفت : یا رسول الله ! گناهان من بسیار است. آیا در توبه به روى من نیز باز است ؟ پیامبر (ص) فرمود :بلی ، راه .... ادامه نوشته

حکایت شیطان و پیامبر

حکایت شیطان و پیامبر روزى پیامبر اکرم صلى ‏الله ‏علیه ‏و آله از راهى عبور مى ‏کردند. در راه شیطان را دید که خیلى ضعیف و لاغر شده است. از او پرسید: چرا به این روز افتاده ‏اى؟ گفت: یا رسول .... ادامه نوشته

حکایت خیال خام

حکایت خیال خام شخصی در حال تنگدستی وفقربه همسر خود گفت: اگر بخواهیم فردا شب پلو بخوریم و فردا بروم یک من برنج بگیرم، چه قدر روغن برای آن لازم داریم؟ زن جواب داد: دومن روغن لازم دارد. . ادامه نوشته

حکایت هرچه خداخواهد

حکایت هرچه خداخواهد يكي از زهاد را بيماري عارض شد. شخصي به عيادت او آمد و او را شادمان ديد و زبانش را به شكر و ثنا متذكر يافت.   گفت: مي خواهي كه خداي تعالي تو را شفا دهد؟ . ادامه نوشته

حکایت فراست قاضی

حکایت فراست قاضی دو نفر دعوی به محکمه قاضی نظام الدین رفتند. هر یک از آن ها مدعی بود که دستار از آن اوست. قاضی با فراستی که داشت بر یک نفر بدگمان شد و او را گفت: برخیز و دستار را .... ادامه نوشته

داستان ارزش پدر

داستان ارزش پدر پدر دستشو ميندازه دوره گردن پسرش ميگه پسرم من شيرهستم يا تو؟ پسر ميگه : من..! پدر ميگه : پسرم من شيرم هستم يا تو؟! پسر ميگه : بازم من شيرم... پدر عصبانی میشه دستشو از رو شونه پسرش بر ميداره . ادامه نوشته

داستان دو برادر

داستان دو برادر دو برادر در مزرعه خانوادگی  با هم كار می كردند كه یكی از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری همچنان مجرد بود . شب كه می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود .... ادامه نوشته

داستان رقابت

داستان رقابت روزی دو شکارچی برای شکار به جنگلی رفتند . در حین شکار ناگهان خرس گرسنه ای را دیدند که قصد حمله به آنها را کرده. با دیدن این خرس گرسنه هر دوی آنها پا به فرار گذاشتند در حین فرار .... ادامه نوشته

داستان ابوریحان ومزدور

داستان ابوریحان ومزدور روزی ابوریحان  به شاگردان درس می گفت که ناگاه خونریز و قاتلی پا به محل درس و بحث گذاشت. شاگردان با خشم به او می نگریستند و در دل هزار دشنام به او می دادند که چرا مزاحم علم .... ادامه نوشته

داستان عطر وشکلات

داستان عطر وشکلات پیرمردی در بستر مرگ افتاده بود. در لحظات دردناک مرگ، ناگهان بوی عطر شکلات محبوبش از طبقه پایین به مشامش رسید. او تمام قدرت باقیمانده اش را جمع کرد و از جایش برخاست. همانطور که به دیوار تکیه داده .... ادامه نوشته

مقایسه آقایان و خانم ها در استفاده از عابر بانک

مقایسه آقایان و خانم ها در استفاده از عابر بانک

مقایسه آقایان و خانم ها در استفاده از عابر بانک آقایون : 1- با ماشین میرن به بانک، پارک میکنن، میرن دم دستگاه عابر بانک. 2- کارت رو داخل دستگاه میذارن. 3- کد رمز رو میزنن، مبلغ درخواستی رو وارد میکنن. 4- پول و کارت .... ادامه نوشته

اعترافهای پسرونه01(طنز)

اعترافهای پسرونه۰۱(طنز)

اعترافهای پسرونه01(طنز) * چند شب قبل خواب دیدم از کنار فلکه شهرداری با موتور یه تیکه خلاف رفتم تا به اون طرف رسیدم از شانس بد ما دیدم پلیس ها وایسادن میگن ایست ایست! ما هم همون وسط خیابون وایسادیم. حالا .... ادامه نوشته