داستان بهلول و آب انگور

 داستان  بهلول و آب انگور

 داستان  بهلول و آب انگور

داستان طنز بهلول و آب انگور: روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟بهلول گفت: نه !پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟بهلول گفت: نه!پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد ازمدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟بهلول گفت: نگاه کن!من مقداری آب به صورت تو میپاشم. آیا دردت می آید؟گفت:نه!بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت میآید؟گفت: نه!سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد !مرد فریادی کشید و گفت: واااااااااااااااااای سرم شکست ! بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم !این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی……..

 

 

گروه سرگرمی سرزده

برچسب ها

مطالب پیشنهادی سرزده به شما

دیدگاه ها

۰
آموزش ثبت تصویر دیدگاه در گراواتار