داستان زن وشوهر

داستان زن وشوهر

زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود.ناگهان شوهرش سراسیمه وآشفته داخل آشپزخانه شد و فریاد زد : مراقب باش ، مواظب باش ، یه کم بیشتر کره توش بریز….وای خدای من ، وای خدای من ، خیلی زیاد درست کردی … حالا برش گردون … زود باش

باید بیشتر کره بریزی … وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم ؟؟ دارن می‌سوزن مواظب باش ، گفتم مراقب باش ! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمیدی … هیچ وقت!! برشون گردون ! زود باش ! دیوونه شدی ؟؟؟؟ عقلتو از دست دادی ؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی … نمک  بزن … نمک …

 

زن به او زل زده و ناگهان گفت : وای خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده ؟! فکر می‌کنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟

 

مرد به آرامی گفت : فقط می‌خواستم بدونی وقتی من دارم رانندگی می‌کنم، چه بلائی سر من میاری!

گرد آوری : گروه سرگرمی سرزده

برچسب ها

مطالب پیشنهادی سرزده به شما

دیدگاه ها

۱
  • بهار سه شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۴

    عالی بود اینو باید برای مامانم تعریف کنم اخه همیشه موقع رانندگی بابام بدجور بابامو بنده خدا هول میکنه

    پاسخ به این نظر

آموزش ثبت تصویر دیدگاه در گراواتار