داستان کوتاه و جذاب (تابه من کوچک است) دو مرد در کنار دریاچه ای مشغول ماهیگیری بودند. یکی از آنها ماهیگیر با تجربه و ماهری بود اما دیگری ماهیگیری نمی دانست. هر بار که مرد با تجربه یک ماهی بزرگ می گرفت .... ادامه نوشته
داستان کوتاه و جذاب (اسب اصیل و زیبا و فریب کاری مرد ثروتمند) مردی، اسب اصیل و بسیار زیبایی داشت که توجه هر بینندهای را به خود جلب میکرد. همه آرزوی تملک آن را داشتند. بادیهنشین ثروتمندی پیشنهاد کرد که اسب .... ادامه نوشته
داستان کوتاه و جذاب ( سرعت یک کارمند در رسیدن به خونه) سه تا پسر درباره پدرهایشان لاف می زدند: اولی گفت: «پدر من سریعترین دونده است. اون می تونه یک تیر رو با تیرکمون پرتاب کنه و بعد از شروع به .... ادامه نوشته
داستان کوتاه و جذاب (سه مرحله ازدواج) گویند: پسری قصد ازدواج داشت. پدرش گفت: بدان که ازدواج سه مرحله دارد. مرحله اول ماه عسل است که در آن تو صحبت می کنی و زنت گوش می دهد. مرحله دوم او صحبت .... ادامه نوشته
داستان کوتاه و جذاب (زنده به گور کردن مردی در بلخ) دیوان بلخ کنایه از هر محضر یا مرجعی است که قضاوتش از روی منطق و عقل و در نتیجه بر اساس حق و عدالت نباشد. جمله ی «مگر اینجا شهر .... ادامه نوشته
داستان کوتاه و جذاب (نجات مرد جهنمی با تار عنکبوت) مردی در جهنم بود که فرشته ای برای کمک به او آمد و گفت: من تو را نجات می دهم برای اینکه تو روزی کاری نیک انجام داده ای. فکر کن .... ادامه نوشته
داستان کوتاه و جذاب (نجواهای هفت خویشتن من) در آرام ترین ساعات شب، هنگامی که در عالم خواب و بیداری بودم، هفت خویشتن من دور هم نشستند و نجوا کنان چنین گفتند: خویشتن اول : من در تمام این سالها در تن .... ادامه نوشته
داستان کوتاه و جذاب(مرد مومن و مرد غیرمومن و دستورات خدا) شهسواری به دوستش گفت: بیا به کوهی که خدا آنجا زندگی می کند برویم. می خواهم ثابت کنم که او فقط بلد است به ما دستور بدهد، و هیچ کاری .... ادامه نوشته