داستان کوتاه و جذاب(حکایت رشوه برای تغییر نظم) رشوه فرمانفرما برای تغییر نظم و زنده ماندن پسرش سلطان عبدالحمید میرزا فرمانفرما (ناصرالدوله) هنگام تصدی ایالت کرمان چندین سفر به بلوچستان می رود و در یکی از این مسافرت ها چند تن از .... ادامه نوشته
داستان کوتاه و جذاب(امتحان مرد مسلمان) پول اضافی راننده تاکسی برای امتحان مرد مسلمان مقیم لندن بود. تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که بر می گرداند ۲۰ پنی .... ادامه نوشته
داستان کوتاه و جذاب(راز خوشبختی زندگی مشترک و عروسک های بافتنی پیرزن) زن و شوهری بیش از ۶۰ سال با یکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز با .... ادامه نوشته
داستان کوتاه و جذاب(ابر بر بالای سر راهب یا گنهکار؟) به نقل ابوحمزه ثمالی، امام سجاد (علیه السلام) فرمود: مردی با خانواده اش سوار بر کشتی شد که به وطن برسند، کشتی در وسط دریا درهم شکست و همه سرنشینان کشتی غرق .... ادامه نوشته
داستان کوتاه و جذاب(توبه سردسته دزدان) در روزگار نه چندان دور یکی از علماء که از کربلا و نجف برمی گشته در راه برگشت در اطراف کرمانشاه و همدان گرفتار دزدان و راهزنان می شود و هر چه او و رفقایش .... ادامه نوشته
داستان کوتاه و جذاب(چند روز در رم می مانید) سوال پاپ:چند روز در رم می مانید و پاسخ عجیب او سه مسافر به رم رفتند. آنها با پاپ ملاقات کردند. پاپ از مسافر اول پرسید: «چند روز دراینجا می مانی؟» مسافر گفت: «سه .... ادامه نوشته
داستان کوتاه و جذاب(آلبرشت نقاش در نورنبرگ) در یک دهکده کوچک نزدیک نورنبرگ خانواده ای با ۱۸ فرزند زندگی می کردند. برای امرار معاش این خانواده بزرگ، پدر می بایستی ساعتهای طولانی در روز، به هر کار سختی که در آن .... ادامه نوشته
داستان کوتاه و جذاب(مونتاژ دوچرخه به وسیله همسایه بیسواد) مردی از روی کاتالوگ، یک دوچرخه برای پسر خود سفارش داده بود. هنگامی که دوچرخه را تحویل گرفت، متوجه شد که قبل از استفاده از دوچرخه خودش باید چند قطعه آن را .... ادامه نوشته
داستان کوتاه و جذاب(حضرت سلیمان و مورچه) روزی حضرت سلیمان پیامبر مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود. از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟ مورچه گفت: معشوقم به من .... ادامه نوشته
داستان کوتاه و جذاب(یافتن معشوق در بن بست) جوانی دلبسته ی زیبارویی شد. آن چنان غرق شور و شعف عشق که ناگاه دیگرمعشوق را نیافت. پرس وجوکرد. گفتند: «ازاین دیاررفته است.» شوریده و دل شکسته به هر نشانی که از هرکس می .... ادامه نوشته
داستان کوتاه و جذاب (خاطره سرهنگ - بستن دگمه پیراهن یک معلول ذهنی) کنار خیابون ایستاده بودم که دیدم یه عقب مونده ذهنی که آب دهنش کش اومده بود و ظاهر نامناسب و کثیفی داشت به هر کسی که میرسه با .... ادامه نوشته
داستان کوتاه و جذاب(دیدگاه سرمایه گذار حرفه ای وال استریت در مورد زیبایی) یک دختر خانم زیبا خطاب به رئیس شرکت امریکائی ج پ مورگان نامهای بدین مضمون نوشته است: میخواهم در آنچه اینجا میگویم صادق باشم. من ۲۴ سال دارم. جوان .... ادامه نوشته
داستان کوتاه و جذاب(در سایه آفتاب) در رستوران هتل با او آشنا شدند؛ پزشکی دانا و متین بود و زبان انگلیسى را خیلی خوب به لهجه ی خودشان حرف مى زد. وقتى سؤال آنها را شنید، کمى فکر کرد و بعد .... ادامه نوشته
داستان کوتاه و جذاب (تابه من کوچک است) دو مرد در کنار دریاچه ای مشغول ماهیگیری بودند. یکی از آنها ماهیگیر با تجربه و ماهری بود اما دیگری ماهیگیری نمی دانست. هر بار که مرد با تجربه یک ماهی بزرگ می گرفت .... ادامه نوشته
داستان کوتاه و جذاب (اسب اصیل و زیبا و فریب کاری مرد ثروتمند) مردی، اسب اصیل و بسیار زیبایی داشت که توجه هر بینندهای را به خود جلب میکرد. همه آرزوی تملک آن را داشتند. بادیهنشین ثروتمندی پیشنهاد کرد که اسب .... ادامه نوشته
داستان کوتاه و جذاب ( سرعت یک کارمند در رسیدن به خونه) سه تا پسر درباره پدرهایشان لاف می زدند: اولی گفت: «پدر من سریعترین دونده است. اون می تونه یک تیر رو با تیرکمون پرتاب کنه و بعد از شروع به .... ادامه نوشته