داستان کوتاه آموزنده(یک آدم خوش شانس) از بدو تولد موفق بودم، و گرنه پام به این دنیا نمی رسید. از همون اول کم نیاوردم، با ضربه دکتر چنان گریه ای کردم که فهمید جواب «های»، «هوی» است. هیچ وقت نگذاشتم هیچ .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(مکر و حیله زن و ازدواج با دختر کر و لال و کور قاضی) روزی، روزگاری مردی تصمیم گرفت کتابی بنویسد به اسم مکر زن. زنی از این قضیه باخبر شد و راه افتاد پرسان پرسان خانه آن مرد .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(راننده اتوبوس و مسافر هیکلی و ندادن بلیط) مایکل، راننده اتوبوس شهری، مثل همیشه اول صبح اتوبوسش را روشن کرد و در مسیر همیشگی شروع به کار کرد. در چند ایستگاه اول همه چیز مثل معمول بود و تعدادی .... ادامه نوشته
افسانه راز خوشبختی و پند سوم گنجشک حکایت کرده اند که مردى گنجشکى شکار کرد، در راه خانه، گنجشک به سخن آمد و مرد را گفت: در من فایده اى، براى تو نیست. اگر مرا آزاد کنى، تو را سه پند .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(مردی که چهار پسر داشت و چهار فصل زندگی) مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود. پسر اول در زمستان، دومی در بهار، .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(دزدی در بانک و پولی که گیر رئیس بانک آمد) در یک دزدی بانک یکی از ایالات آمریکا دزد فریاد کشید: "همه افراد حاضر در بانک، حرکت نکنید، پول مال دولت است و زندگی به شما تعلق دارد". بنابراین همه در .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(عابد گرسنه و طلب نان از آتش پرست و ممانعت سگ) روزی روزگاری، مرد عابد خداپرستی بود که در عبادتکده ای در دل کوه راز و نیاز خدا می کرد. آن قدر مقام و منزلتش پیش خدا زیاد شده .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(ملانصرالدین و صدای پول به جای دود کباب) فقیری از کنار دکان کباب فروشی می گذشت. مرد کباب فروش گوشت ها را در سیخ ها کرده و به روی آتش نهاده باد می زد و بوی خوش گوشت سرخ .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(شرط بندی ملا نصرالدین و گرم شدن با یک شمع) در نزدیکی ده ملانصرالدین مکان مرتفعی بود که شب ها باد می آمد و فوق العاده سرد می شد. دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(دزد و عارف) (ای ماه کاش امشب از آن من بودی) دزدی وارد کلبه فقیرانه عارف پیری شد. این کلبه درخارج شهر واقع شده بود. عارف بیدار بود. او جز یک پتو چیزی نداشت. او شب ها نیمی از پتو .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(دانشجوی دختر ایرانی در فرانسه و غذا و پول قرضی) ﺳﺮﻣﺎ ﺑﻴﺪﺍﺩ ﻣﻰﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﻦ ﻳک ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻯ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﺎ ﭘﺎﻟﺘﻮﻳﻰ ﺭﻧﮓ ﻭ ﺭﻭ ﺭﻓﺘﻪ، ﺩﺭ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺷﻬﺮﻫﺎﻯ ﺍﺭﻭﭘﺎ، ﺩﺍﺭﻡ ﺗﻨﺪ ﺗﻨﺪ ﺭﺍﻩ ﻣﻰﺭﻭﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻛﻼﺱ ﺑﺮﺳﻢ. .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(شبکه تولید ثروت مهمتر از اختراع) رابرت کیوساکی خیلی جالب اشاره می کند: اغلب مردم از ادیسون به عنوان مخترع لامپ یاد می کنند! اما این درست نیست. ادیسون لامپ را اختراع نکرد. بلکه آن را بهتر و عالی .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(قصاص قاتل در زمان کوروش و وفای به عهد و پیمان) ﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﻗﺘﻞ ﻧﺰﺩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻣﻘﺘﻮﻝ ﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﻗﺼﺎﺹ ﺑﻮﺩﻧﺪ . ﻗاﺗﻞ ﺍﺯ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺘﯽ ﻣﻬﻢ ﺩﺭ ﻗﺒﺎﻝ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﻬﻠﺖ .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(زن باهوش و ضیافت شام سیاستمدار انگلستان) خانم جذابی با آقای ویلیام گلادستون سیاستمدار برجسته انگلیسی شام خورد. شب بعد در ضیافت شامی شرکت کرد و در کنار رقیب برجسته ی گلاداستون، بنجامین دیزرانیلی نشست. ویلیام گلادستون و بنجامین دیزراییلی .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(قانون جذب) من عاشق سفرم، سفر و جاهای جدید بهم آرامش میده. یه روز داشتم فیلم Eat Pray Love رو می دیدم . توی این فیلم شخصیت داستان به سه کشور ایتالیا، هند و اندونزی سفر می کنه. وقتی .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(مرد داخل چاله و عکس العمل دیگران) روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد... یک روحانی او را دید و گفت :حتما گناهی انجام داده ای! یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت! یک روزنامه .... ادامه نوشته