داستان کوتاه آموزنده(زندگی انعکاس رفتار آدمی است) پسری و پدری داشتند در کوه قدم میزدند که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد به زمین افتاد و داد کشید آآآی ی ی! صدایی از دور دست آمد آآآی ی ی ی! پسرک با .... ادامه نوشته
حکایت یک ضرب المثل(حرف مفت زدن) اولین خط تلگراف در زمان ناصرالدین شاه قاجار و به سال ۱۲۷۴ هجری قمری بین قصر گلستان و باغ لاله زار کشیده شد و سپس ضمن قراردادی که با کمپانی های خارجی منعقد گردید این .... ادامه نوشته
حکایت یک ضرب المثل(خیاط در کوزه افتاد) در روزگار قدیم در شهر ری خیاطی بود که دکانش سر راه گورستان بود. وقتی کسی می مرد و او را به گورستان می بردند از جلوی دکان خیاط می گذشتند. یک روز خیاط .... ادامه نوشته
حکایت یک ضرب المثل(پاشنه آشیل و چشم اسفندیار) در افسانه های یونانی این گونه آمده که پیشگویی شد، آشیل در جنگی با برخورد تیر کشته خواهد شد. بنابراین مادرش تتیس آشیل را به رود ستوکس برد که گفته میشد اگر کسی .... ادامه نوشته
حکایت یک ضرب المثل(قمپز در کردن) حتما مثل قمپز در کردن را شنیده اید. قمپز ( واژه ترکی ) نوعی توپ جنگی سَرپُر بود که دولتِ امپراطوری عثمانی در جنگهایش با ایران مورد استفاده قرار می داد. این توپ اثر تخریبی .... ادامه نوشته
حکایت یک ضرب المثل(گربه را دم حجله کشتن) می دانید داستان " گربه را دم حجله کشتن" چیست؟ می گویند در ایام قدیم دختری تندخو و بد اخلاق وجود داشته که هیج کس حاضر به ازدواج با او نبوده است. پس .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده (معاون بانک جهانی و دختر بیل گیتس) پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی پسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم پدر: اما دختر مورد نظر من، دختر بیل گیتس است پسر: آهان اگر اینطور .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده (شگرد مهندس ساختمان با اسکناس دلاری و سنگریزه) ﺭﻭﺯﯼ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﯽ، ﺍﺯ ﻃﺒﻘﻪ ﺷﺸﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮔﺮﺍﺵ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ .ﺧﯿﻠﯽ ﺍﻭﻧﻮ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﻭ ﺳﺮﻭ ﺻﺪﺍ، ﮐﺎﺭﮔﺮ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ . ﺑﻪ .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(حس مشترک پسرک و پیرمرد) پسرک گفت : "گاهی اوقات قاشق از دستم می افتد" پیرمرد گفت: "من هم همینطور " پسرک آرام نجوا کرد: "من شلوارم را خیس می کنم" پیرمرد خندید و گفت : "من هم همینطور" پسرک گفت : "من .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(حکایت وقت رسیدن مرگ) یه بنده خدا نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت طرف یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(شراب فروش همسایه مسجد و دعای مومنان و رعد و برق) در روزگارانی نه چندان دور، سرمایه داری در نزدیکی مسجد قلعه فتح الله کابل رستورانی ساخت که در آن موسیقی و رقص نیز برقرار بود و برای مشتریان .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(استیوجابز و گوشی آیفون فقط با یک کلید) وقتی استیو جابز بهترین مهندسان خودشو درگیر پروژه فوق سری ساخت تلفن همراه آیفون کرد، در واقع درگیر یک نبرد تمام عیار شد. اپل هیچ سابقه ای در ساخت تلفن های .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(گم شدن الاغ های مرد روستایی و فرصت مناسب برای امام جماعت) می گویند مردی روستایی با چند الاغش وارد شهر شد. هنگامی که کارش تمام شد و خواست به روستا بازگردد، الاغ ها را سرشماری کرد. دست بر .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(سفیدکاری منزل پیرمرد نابینا و کارگر یک دست) پیرزنی برای سفیدکاری منزلش کارگری را استخدام کرد. وقتی کارگر وارد منزل پیرزن شد، شوهر پیر و نابینای او را دید و دلش برای این زن و شوهر پیر سوخت. اما در .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده( چرا به لوله آب شیر می گوییم؟) در سال های دور ایران؛ تنها دو شهر بیرجند و تبریز آب لوله کشی داشتند که آن صنعت را از روسیه به امانت برده بودند و در شهری مثل تهران مردم .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(صدف هایی بدبو با ثروت نهفته) شغل مردی تمیز کردن ساحل بود. او هر روز مقدار زیادی از صدفهای شکسته و بدبو را از کنار دریا جمعآوری میکرد. و مدام به صدفها لعنت میفرستاد چون کارش را خیلی زیاد .... ادامه نوشته