داستان کوتاه آموزنده(میرزا حسین مشرف اصفهانی و سرودن شعرهای بی معنی) میرزا حسین مشرف اصفهانی شاعری ظریف و شوخ بود. یک وقت مدعی شده بود که پنج مثنوی به وزن خمسه نظامی می تواند به نظم آورد به طوری که هیچیک .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(حکایت فیلسوف و گوش پادشاه در پایش) فیلسوفی ستمدیده برای دادخواهی نزد پادشاهی رفت و هر چه التماس کرد، موثر نشد. ناچار بر قدم های پادشاه افتاد و دادخواهی را تکرار نمود. شاه خشنود شد و حاجت او را .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(حضرت یوسف و برادرانش و تکیه کردن فقط به خدا) هنگامی که برادران یوسف (علیه السلام) می خواستند او را به چاه بیفکنند، وی خندید، برادرانش تعجب کردند و گفتند: برای چه می خندی ؟! حضرت یوسف (علیه السلام) .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(پیرمرد عاقل در خانه سالمندان و انتخاب شادی) پیرمردی ۹۲ ساله که سر و وضع مرتبی داشت در حال انتقال به خانه سالمندان بود. همسر ۷۰ سالهاش به تازگی درگذشته بود و او مجبور بود خانهاش را ترک کند. .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(مشاعره عنصری و عسجدی و فرّخی با فردوسی) گویند چون حکیم ابوالقاسم فردوسی به طرف غزنین رهسپار بود هنگام ورود به غزنین به باغی فرود آمد که سه نفر از شعرای دربار غزنوی یعنی (عنصری) و (عسجدی) و (فرّخی) .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(جواب فورد میلیاردر آمریکایی: دوباره کار می کنم) از «فورد» میلیاردر معروف آمریکایی و صاحب یکی از بزرگترین کارخانه های سازنده انواع اتومبیل در آمریکا پرسیدند: «اگر شما فردا صبح از خواب بیدار شوید و ببینید تمام ثروت خود .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(پیرمرد و پسرش که تازه بینا شده بود) مردی به همراه پسر ٢۵ سالهاش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد. به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(داستان خانم و آقای لطفی و سکوت دلیل بر بی تفاوتی) تمام مردم ده کوچک ما خانوم و آقای لطفی را می شناختند، آن هم به خاطر پارادوکس رفتاری و تضاد شدیدی که میان این زن و شوهر مسن .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(مروارید شکم ماهی و ثروتمند شدن بخاطر نتیجه نگهداری از پدر) مردی چهار پسر داشت. هنگامی که در بستر بیماری افتاد، یکی از پسرها به برادرانش گفت: «یا شما مواظب پدر باشید و از او ارثی نبرید، یا من .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(چوپان و نذر گله برای امام زاده در روزگار ما) چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت، خواست فرود .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(یک آدم خوش شانس) از بدو تولد موفق بودم، و گرنه پام به این دنیا نمی رسید. از همون اول کم نیاوردم، با ضربه دکتر چنان گریه ای کردم که فهمید جواب «های»، «هوی» است. هیچ وقت نگذاشتم هیچ .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(مکر و حیله زن و ازدواج با دختر کر و لال و کور قاضی) روزی، روزگاری مردی تصمیم گرفت کتابی بنویسد به اسم مکر زن. زنی از این قضیه باخبر شد و راه افتاد پرسان پرسان خانه آن مرد .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(راننده اتوبوس و مسافر هیکلی و ندادن بلیط) مایکل، راننده اتوبوس شهری، مثل همیشه اول صبح اتوبوسش را روشن کرد و در مسیر همیشگی شروع به کار کرد. در چند ایستگاه اول همه چیز مثل معمول بود و تعدادی .... ادامه نوشته
افسانه راز خوشبختی و پند سوم گنجشک حکایت کرده اند که مردى گنجشکى شکار کرد، در راه خانه، گنجشک به سخن آمد و مرد را گفت: در من فایده اى، براى تو نیست. اگر مرا آزاد کنى، تو را سه پند .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(مردی که چهار پسر داشت و چهار فصل زندگی) مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود. پسر اول در زمستان، دومی در بهار، .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(دزدی در بانک و پولی که گیر رئیس بانک آمد) در یک دزدی بانک یکی از ایالات آمریکا دزد فریاد کشید: "همه افراد حاضر در بانک، حرکت نکنید، پول مال دولت است و زندگی به شما تعلق دارد". بنابراین همه در .... ادامه نوشته