داستان کوتاه آموزنده(عابد گرسنه و طلب نان از آتش پرست و ممانعت سگ) روزی روزگاری، مرد عابد خداپرستی بود که در عبادتکده ای در دل کوه راز و نیاز خدا می کرد. آن قدر مقام و منزلتش پیش خدا زیاد شده .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(ملانصرالدین و صدای پول به جای دود کباب) فقیری از کنار دکان کباب فروشی می گذشت. مرد کباب فروش گوشت ها را در سیخ ها کرده و به روی آتش نهاده باد می زد و بوی خوش گوشت سرخ .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(شرط بندی ملا نصرالدین و گرم شدن با یک شمع) در نزدیکی ده ملانصرالدین مکان مرتفعی بود که شب ها باد می آمد و فوق العاده سرد می شد. دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(دزد و عارف) (ای ماه کاش امشب از آن من بودی) دزدی وارد کلبه فقیرانه عارف پیری شد. این کلبه درخارج شهر واقع شده بود. عارف بیدار بود. او جز یک پتو چیزی نداشت. او شب ها نیمی از پتو .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(دانشجوی دختر ایرانی در فرانسه و غذا و پول قرضی) ﺳﺮﻣﺎ ﺑﻴﺪﺍﺩ ﻣﻰﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﻦ ﻳک ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻯ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﺎ ﭘﺎﻟﺘﻮﻳﻰ ﺭﻧﮓ ﻭ ﺭﻭ ﺭﻓﺘﻪ، ﺩﺭ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺷﻬﺮﻫﺎﻯ ﺍﺭﻭﭘﺎ، ﺩﺍﺭﻡ ﺗﻨﺪ ﺗﻨﺪ ﺭﺍﻩ ﻣﻰﺭﻭﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻛﻼﺱ ﺑﺮﺳﻢ. .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(شبکه تولید ثروت مهمتر از اختراع) رابرت کیوساکی خیلی جالب اشاره می کند: اغلب مردم از ادیسون به عنوان مخترع لامپ یاد می کنند! اما این درست نیست. ادیسون لامپ را اختراع نکرد. بلکه آن را بهتر و عالی .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(قصاص قاتل در زمان کوروش و وفای به عهد و پیمان) ﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﻗﺘﻞ ﻧﺰﺩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻣﻘﺘﻮﻝ ﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﻗﺼﺎﺹ ﺑﻮﺩﻧﺪ . ﻗاﺗﻞ ﺍﺯ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺘﯽ ﻣﻬﻢ ﺩﺭ ﻗﺒﺎﻝ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﻬﻠﺖ .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(زن باهوش و ضیافت شام سیاستمدار انگلستان) خانم جذابی با آقای ویلیام گلادستون سیاستمدار برجسته انگلیسی شام خورد. شب بعد در ضیافت شامی شرکت کرد و در کنار رقیب برجسته ی گلاداستون، بنجامین دیزرانیلی نشست. ویلیام گلادستون و بنجامین دیزراییلی .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(قانون جذب) من عاشق سفرم، سفر و جاهای جدید بهم آرامش میده. یه روز داشتم فیلم Eat Pray Love رو می دیدم . توی این فیلم شخصیت داستان به سه کشور ایتالیا، هند و اندونزی سفر می کنه. وقتی .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(مرد داخل چاله و عکس العمل دیگران) روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد... یک روحانی او را دید و گفت :حتما گناهی انجام داده ای! یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت! یک روزنامه .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(زندگی انعکاس رفتار آدمی است) پسری و پدری داشتند در کوه قدم میزدند که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد به زمین افتاد و داد کشید آآآی ی ی! صدایی از دور دست آمد آآآی ی ی ی! پسرک با .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده (معاون بانک جهانی و دختر بیل گیتس) پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی پسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم پدر: اما دختر مورد نظر من، دختر بیل گیتس است پسر: آهان اگر اینطور .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده (شگرد مهندس ساختمان با اسکناس دلاری و سنگریزه) ﺭﻭﺯﯼ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﯽ، ﺍﺯ ﻃﺒﻘﻪ ﺷﺸﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮔﺮﺍﺵ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ .ﺧﯿﻠﯽ ﺍﻭﻧﻮ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﻭ ﺳﺮﻭ ﺻﺪﺍ، ﮐﺎﺭﮔﺮ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ . ﺑﻪ .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(حس مشترک پسرک و پیرمرد) پسرک گفت : "گاهی اوقات قاشق از دستم می افتد" پیرمرد گفت: "من هم همینطور " پسرک آرام نجوا کرد: "من شلوارم را خیس می کنم" پیرمرد خندید و گفت : "من هم همینطور" پسرک گفت : "من .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(حکایت وقت رسیدن مرگ) یه بنده خدا نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت طرف یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار .... ادامه نوشته
داستان کوتاه آموزنده(شراب فروش همسایه مسجد و دعای مومنان و رعد و برق) در روزگارانی نه چندان دور، سرمایه داری در نزدیکی مسجد قلعه فتح الله کابل رستورانی ساخت که در آن موسیقی و رقص نیز برقرار بود و برای مشتریان .... ادامه نوشته